در دامن بيگانه(1)
در دامن بيگانه(1)
«بررسي سياست هاي تجزيه طلبي استعمار در کردستان (1350-1320)»
الف. حکومت جمهوري کردستان
با اشغال ايران توسط قواي شوروي و انگلستان طي جنگ جهاني دوم، روس ها در جهت اهداف بلند مدت خود، در کردستان ايران که تحت تصرف آنها بود کوشيدند حرکت هاي قوم گرايانه را در شهر مهاباد و ديگر شهرهاي مهم منطقه ايجاد نمايند. اندکي بعد از اشغال کردستان، سي نفر از سرشناسان و رؤساي ايل هاي کرد به دعوت مير جعفر باقروف نخست وزير آذربايجان شوروي به خرج روس ها از شهر باکو ديدن کردند.
سرلشکر حسن ارفع اسامي اين ميهمانان را چنين معرفي مي کند:
قاضي محمد سردفتر حقوقدان مهاباد، امير اسعد ده بکري، مجيد خان از مياندوآب، حاجي بابا شيخ، عبدالله ايلخاني زاده بوکاني، رشيد هرکي، زيرو بهادري، ممدوي از شکاک، موسي خان زرزا، حاج قرني آقا، کاک حمزه مامش، سيد محمد صادق فرزند سيد طه، وهاب بلوريان و... (1)
هدف روس ها از بازديد سران کرد از کارخانه ها، تماشاخانه ها، مزارع کشاورزي، سينماها و مراکز صنعتي باکو تحت تأثير قرار دادن هيئت کرد براي همکاري با روس ها و باورانيدن اين نکته بود که در صورت اطاعت و حرف شنوي از مقام هاي عالي رتبه شوروي مي توان منطقه کردستان را نيز به پيشرفت و ترقي رسانيد. در اين ديدار، سران کرد به ملاقات ميرجعفر باقروف رفتند و او براي آنها در مورد دوستي ديرينه کرد و آذربايجاني و دوستي و حسن نظر ويژه اتحاد جماهير شوروي با آنها سخن راند. يکي از اعضاي با نفوذ هيئت کُرد، قاضي محمد حضيري بود که مورد اکرام و احترام ويژه قرار گرفت. اين ديدار دو هفته طول کشيد و اعضاي هيئت با رضايت خاطر و همراه با سوغاتي هايي که از بازار باکو خريده بودند به کردستان بازگشتند. (2)
عبدالرحمن قاسملو، دبير کل سابق حزب دموکرات کردستان، در کتاب چهل سال مبارزه در راه آزادي پس از بحث درباره سفر سي نفر از مالکان و رؤساي عشاير کُرد در سال 1320 به باکو بنا به دعوت دولت شوروي مي نوسيد:
اگر چه من در آن زمان يازده ساله بودم ليکن مانند بسياري از کودکان آن دوره، سياست توجه مرا به خود جلب کرده بود. پدرم يکي از اعضاي آن هيئت بود. به ياد دارم موقعي که از سفر باکو برگشت چند عدل قند و يک تفنگ سرپر شکاري خوب همراه آورده بود. چنين مي نمود که شوروي ها قند و تفنگ و وسايل ديگر را به عنوان هديه به همه اعضاي هيئت داده بودند. به ويژه قند خيلي باارزش بود. چون در آن زمان در ايران کمياب و گران بود. اين کار به نظر من بسيار عجيب مي نمود زيرا در خانواده ما برادران و عموزاده هايم که از من بزرگتر بودند از اين سخن به ميان مي آوردند که پدرم همراه چند نفر ديگر به باکو رفته اند تا حقوق و آزادي کُردها را طلب نمايند، به همين دليل رک و صريح از پدرم پرسيدم پس حقوق کردها چه شد؟(3)
بعد از بازگشت هيئت کرد، ملاقات هاي محرمانه مقام هاي سياسي و نظامي روس ها با رؤساي ايل ها و عشاير کردستان شروع شد و ادامه يافت؛ چنان که گزارش هايي از ملاقات و مذاکره سران کرد در اطراف درياچه اروميه با کنسول روس (مستقر در تبريز) و برخي فرماندهان روس در مه 1942/ارديبهشت 1321 در دست است. در اين ملاقات، کردها خواستار اجازه حمل اسلحه، تحصيل به زبان کردي در مدارس و آزادي در انجام امور ملي شدند. (4)
در 16 سپتامبر 25/1942 شهريور 1321 پانزده نفر از اهالي مهاباد مانند ملاعبدالله داوري، قاسم قادري، محمد نانوازاده، عبدالرحمن ذبيحي، عبدالرحمن شرفکندي (همه ژار شاعر)، محمد امين شيخ الاسلامي، رحمان حلوي و... جمعيت ژ.ک که مخفف واژه هاي کردي «کومله ژيانه وه کوردستان» به معني «جمعيت تجديد حيات کردستان» است را به وجود آوردند (5) و در مدت شش ماه اعضاي آن به 100 نفر رسيد که همگي اهل مهاباد بودند. هر پنج يا شش نفر عضو جمعيت، گروهي مخفي را تشکيل مي دادند. اساس پذيرش در جمعيت، کرد بودن بود. هر عضو جديدي بايد اين موارد را رعايت مي کرد:
به ملت کرد خيانت نکند؛ براي کسب خود مختاري کردستان بکوشد؛ هيچ سري از جمعيت را به صورت مخفي يا شفاهي افشا نکند؛ تا پايان عمر عضو جمعيت باشد؛ تمام مردان و زنان کرد را برادر و خواهر خود بداند؛ بدون اجازه جمعيت به هيچ حزب و تشکيلات ديگري وارد نشود. (6)
اعضاي جمعيت در آوريل 1943، کميته مرکزي خود را انتخاب کردند و از سال 1994/1323 کوشش و فعاليت حزب در کردستان افزايش يافت و ميان سران جمعيت و نمايندگان کردهاي ترکيه، عراق و سوريه پيام هايي رد و بدل شد. عاقبت آنها در اوت 1944/مرداد1323 در شهر مهاباد گرد آمدند و مذاکرات جدي و مهمي شروع گرديد. در اين مذاکرات نماينده جمعيت ژ.ک قاسم قادري، نماينده حزب کردي هيوا (اميد) که در کردستان عراق فعاليت مي کرد؛ حمزه عبدالله وردي، نماينده کردهاي ديار بکر سوريه قادري بيگ و نماينده کردهاي ترکيه قاضي ملاوهاب بودند.
محور اصلي مذاکرات، اتحاد کردها و تعيين مرزهاي منطقه کردستان بزرگ بود. نمايندگان جهت بازديد منطقه (و مطالعات ميداني) به کوه «دالان پر» که در آنجا مرزهاي ايران، عراق و ترکيه به هم مي پيوندند رفتند و نتيجه اين بازديد و گفت و گوها در کوه مذکور امضاي پيمان دوستي و پشتيباني از همديگر بود که به «پيمان سي سنوور» يعني «پيمان سه مرز» معروف مي باشد. متعاقب اين امر، نقشه کردستان بزرگ توسط کردهاي مستقر در بيروت رسم و به منطقه کردستان فرستاده شد. محدوده جغرافيايي مورد درخواست کردها، دسترسي به آب هاي مديترانه و خليج فارس بود.(7) (از مديترانه تا خليج فارس!) جمعيت کومه ژ.ک در دوره فعاليتش نشرياتي چون گلاويژ (ستاره سهيل) و نيشتمان (ميهن) منتشر مي کرد. نيشتمان، ارگان رسمي جمعيت بود که روي جلد آن تصوير صلاح الدين ايوبي نقش بسته بود.
در زمان مورد بحث، جمعيت کردها بين 5تا 6ميليون نفر بود که در بين کشورهاي ترکيه (دو تا سه ميليون)، عراق (يک ميليون و دويست هزار)، ايران (يک و نيم ميليون)، سوريه (دويست هزار) و جمهوري آذربايجان شوروي (يکصد هزار) پراکنده بودند. در ماه مه 1644/ ارديبهشت 1323 جمعيت ژ.ک همراه با حزب هيوا در عراق پرچم سه رنگي براي کردستان بزرگ به وجود آوردند که رنگ قسمت بالايي قرمز، وسط سفيد و پايين آن سبز رنگ بود و در حقيقت وارونه پرچم ايران به حساب مي آمد. (8) براي نشان ملي کردها، در وسط پرچم کره خورشيد رسم شده بود در حالي که دو خوشه گندم دو طرف آن را در بر گرفته بودند و يک کوه و يک قلم نيز در آن ديده مي شد. (9) در عراق تمام گروه ها حتي کمونيست ها در صف واحدي به نام «روزگار کورد» يعني «رهايي کرد» جمع شدند و جمعيت ژ.ک مهاباد نيز به آن ملحق شد. هدف از اتحاد اين بود که جنبش ناسيوناليستي کردها در معرض افکار عمومي جهانيان قرار داده شود و آن را به جهانيان بشناسانند. در همين ايام بود که جمعي از اعضاي بلند پايه جمعيت ژ.ک از قاضي محمد خواستند تا عضويت جمعيت را بپذيرند و او بدون ترديد و دودلي آن را پذيرفت و به عنوان راهنماي جمعيت شناخته گرديد.
قاضي محمد که بود؟
از خانواده قاضي ها، پسر عموي قاضي محمد به نام محمد حسين سيف قاضي که سه سال از قاضي محمد کوچک تر بود نيز در جريان تشکيل جمهوري کردستان معروف گرديد و به عنوان معاون رئيس جمهور و وزير جنگ برگزيده شد. وي از مدتي قبل توسط ژاندارمري کل کشور (ايران) به فرماندهي ژاندارمري بوکان، مياندوآب و مهاباد منصوب شده بود. (10)
پي نوشت ها :
. حسن ارفع، کردها؛ يک بررسي تاريخي و سياسي، تهران، آنا، 1387، ص 72.
2. ويليام ايگلتون جونير، جمهوري 1946 کردستان، ترجمه سيد محمد صمدي، مهاباد، سيديان، 1361، ص 50.
3. عبدالرحمن قاسملو، چهل سال مبارزه در راه آزادي، بي جا، حزب دموکرات کردستان، 1367، ص 62-61.
4. ويليام ايگلتون جونير، همان، ص48.
5. غني بلوريان، ئاله کوک (برگ سبز)؛ خاطرات غني بلوريان، ترجمه رضا خيري مطلق، تهران، رسا، 1384، ص 27-26.
6. ويليام ايگلتون جونير، همان، ص 68-65.
7. عبدالرحمن قاسملو، همان، ص18. آرچي روزولت، جمهوري مهاباد، ترجمه ابراهيم يونسي، ص 178. غني بلوريان، ئاله کوک (برگ سبز)؛ خاطرات غني بلوريان، ص 71-44. ويليام ايلگتون جونير، همان، ص73-72.
8. بعد از سقوط جمهوري کردستان، هنگام محاکمه سيف قاضي که وزير جنگ جمهوري بود از او پرسيدند چرا پرچم مخصوصي براي کردستان ايجاد کرديد اگر هدف تجزيه طلبي نداشتيد؟ پاسخ داد پرچم مورد بحث همان پرچم ايران بود ولي در قانون اساسي ايران گفته نشده که کدام رنگ کجا قرار گيرد! در ظاهر سخن سيف قاضي درست بود چون در اصل پنجم متمم قانون اساسي مشروطه چنين آمده است؛ الوان رسمي بيرق ايران سبز و سفيد و سرخ و علامت شير و خورشيد است.
9. اکنون در آرم حزب دموکرات کردستان، نشان هاي خورشيد، کوه، کتابي گشوده، خوشه گندم و قسمتي از چرخ صنعتي ديده مي شود.
10- ويليام ايگلتون، جونير، همان، ص 64.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}